درس‌هایی که از بیداری در ساعت ۴:۳۰ صبح گرفتم

1
درس‌هایی که از بیداری در ساعت ۴:۳۰ صبح گرفتم

درس‌هایی که از بیداری در ساعت ۴:۳۰ صبح گرفتم

درس‌هایی که از بیداری در ساعت ۴:۳۰ صبح گرفتم

گاهی اوقات ما آدم‌ها، واقعا از روزمرگی و زندگی یکنواختی که برای خودمان می‌سازیم، خسته و دلسرد می‌شویم. من علاقه زیادی به انکار واقعیت ندارم و خیلی راحت می‌توانم بگویم که همین دلسردی می‌تواند پیامدهای عجیبی داشته باشد. مثلا بسیاری به این باور می‌رسند که زندگی، یک چیز پوچ و بی‌ارزش است. بسیاری افسرده می‌شوند و گاه دست به خودکشی می‌زنند. به‌هرحال، این‌ها واقعیت‌های موجود در زندگی بشراند و نمی‌توان گفت که خیلی راحت می‌شود آدم‌هارا شاد و امیدوار به زندگی کرد. از طرفی آدم‌هایی را می‌بینیم که شاید به همین روزمرگی رسیده‌اند اما اتفاقی زندگی آن‌هارا متحول می‌کند و زندگی را برایشان، به گوهری با ارزش بدل می‌سازد. برای مثال، یک بیمار سرطانی درمان شده‌را فرض کنید، یا کسی که از یک اتفاق خطرناک، جان سالم به در برده. حتی می‌توانید به کسانی که شریک زندگی‌ واقعی‌شان را پیدا می‌کنند، بچه دار می‌شوند و اتفاقی در زندگی‌شان می‌افتند هم فکر کنید.

به هرحال قبل از شروع این مقاله، من بدون هیچ قضاوتی می‌گویم همیشه یک شانس کوچک به زندگی‌تان بدهید. خیلی‌ها واقعا تا زمان نگذرد، زندگی را بی‌ارزش می‌دانند، اما گاه اتفاقی، زندگی را برای همین آدم‌ها به شیرین ترین چیز تبدیل می‌کند. داستان این بخش، به Filipe Castro Matos اختصاص دارد. شخصی که تصمیم گرفت به مدت ۲۱ روز ساعت ۴:۳۰ صبح از خواب بیدار شود:
در دوم آپریل، برای خودم چالشی جدید تعیین کردم. این چالش، یکی از بزرگترین هک‌هایی بود که من در زندگی‌ام انجام می‌دادم. چالش آسان بود : ۲۱ روز بیدار شدن پشت سرهم در ساعت ۴:۳۰ بامداد. چالشی که من حتی آن را #۲۱earlydays نامیدم.

نویسنده از این می‌گوید که قبلا هم زود بیدار می‌شده (۶صبح) اما سعی داشته همین ساعت را هم به عقب ببرد و زمان بیشتری برای خودش بخرد. از طرفی هم تلاش می‌کرده تا این روندرا با بقیه دنیا هم به اشتراک بگذارد و ایده‌های قبلی برای بیدار شدن و چنین چیزهایی را تغییر بدهد. البته نویسنده ذکر می‌کند که این چالش را فقط برای روزهای کاری به کار می‌برده. به‌هرحال خوب است که یک واقع گرایی هم صورت بگیرد، چرا که انجام چنین کاری مثلا در روزهای تعطیلی که کارها و نیازهای ما تفاوت دارد، زیاد عاقلانه به نظر نمی‌رسد

اما چرا ۲۱ روز؟ نویسنده به ایده‌ای قدیمی از دکتر Maxwell Maltz اشاره می‌کند : شما برای ساخت عادتی تازه به ۲۱ روز احتیاج دارید. (نه برای همه عادت‌ها) نویسنده اما حرف جالبی در تکمیل این بخش می‌زند: برای من این‌که این‌که این‌کار جواب می‌دهد یا نه اهمیت ندارد، بلکه تعیین هدف مهم است. به عبارتی همیشه برای خودتان هدفی تعیین کنید، مهم نیست که به این هدف می‌رسید یا شکست می‌خورید. اما هدف نویسنده از این ۲۱ روز چی بود : همه این کارها برای بهره‌وری و بهترکردن روزهای من بود. من همیشه به بهتر کردن کار و زندگی‌ام فکر می‌کنم و و دوست دارم به جزئیات و کارهایی که می‌توانم برای رسیدن به این هدفم کمکم کنند، فکر کنم. با همه این نوشته‌ها، نویسنده از این ۲۱ روز چه چیزهایی فرا گفت؟ خیلی چیزها:

اگر شما می‌خواهید چیزی را در زندگی‌تان تغییر بدهید، خوب است که همیشه پشتیبانی در این راه‌تان داشته باشید.

داشتن یک پشتیبان می‌تواند شمارا در راه رسیدن به هدفتان نگاه دارد و برای من (نویسنده مقاله) این پشتیبان، دوستان و آشنایانم در فیسبوک بودند. به همین خاطر من روند این چالشم را در فیسبوک به اشتراک می‌گذاشتم و می‌دانستم که به چنین کاری نیاز دارم. چرا که اگر کسی از این کار من آگاهی نداشته باشد، هنگام شکست کس یا کسانی نخواهند بود که من نسبت به آن‌ها پاسخگو باشم.

به همین خاطر وقتی شما روند کارتان را با دیگران به اشتراک می‌گذارید، آن‌ها از پیشرفت و نحوه آن سوال می‌کنند و ممکن است با کارتان موافق یا مخالف باشند. همه اینها در سر من در حال چرخیدن بود و نمی‌توانستم تسلیم شوم و ضعفم را نشان دهم. نویسنده باهمه این‌ها حرف جالبی هم می‌زند : ممکن بود که من خیلی‌هارا به خاطر این‌کارم ناامید کنم، چرا که این چالش زیاد هم مهم نبود. اما براین باور بودم که اگر بتوانم در پایان برای حتی یک نفر هم الهام بخش باشم، نباید به خاطر همان یک نفر تسلیم شود.

نتیجه‌ای که من از حرف های این بخش نویسنده می‌گیرم، اهمیت تشویق، انتقاد و بی‌ارزش دانستن کار توسط دیگران است. همه ما وقتی کاری را انجام می‌دهیم، با این چیزها روبرو می‌شویم اما هدف نویسنده از اینکه دوست داشت برای حتی یک نفر الهام بخش باشد، بسیار جالب بود.

مردم دوست دارند چیزهای مختلفی را ببینند.

نویسنده از نگرش مردم، نگرانی‌هایشان نسبت به زود بیدار شدن نویسنده و گفت‌وگوهایی که با آن ها داشته می‌گوید. اما اصلی ترین بخش برای او، صحبت‌ها و تبادل نظرهایی بوده که با آن‌ها داشته. جالب است که ما، یعنی من و شمای مردم، بعضی وقت‌ها نسبت به چیزهای جدید واکنش‌های عجیبی نشان می‌دهیم. فرد را مورد حمله قرار می‌دهیم، اورا حمایت می‌کنیم و یا نگرانش می‌شویم. به‌نظرم گاهی اوقات قبل از این کارها کمی فکر پیش از قضاوت خوب باشد!

مردم زودتر بیدار نمی‌شوند چرا که فکر می‌کنند باید کمتر بخوابند.

تیتر عجیبی است اما باور کنید برایم کمی خنده‌دار و صدالبته واقعی بود. احتمالا شماهم همچون اکثر همین مردم، یک سوال اصلی برایتان بوجود آمده: این نویسنده کی می‌خوابید؟ اما او جواب جالبی دارد : من برای این چالش به خوبی برنامه ریزی کردم و از آن‌جا که بدنم را می‌شناختم و می‌دانستم که به زمان خوابی بین ۶ تا ۷ ساعت احتیاج دارد، نسبت به آن زودتر به تخت خواب رفتم. به عبارتی در ساعتی مثل ۹:۳۰ یا ۱۰ به خواب می‌رفتم.

اما بخش جالب این قسمت، اشاره نویسنده به آدم‌هاییست که وقتی می‌فهمیدند کمتر از او می‌خوابند، تعجب می‌کردند! احتمالا من و شمایی هم که بدون توجه به ساعت بدن، ساعتی مثل ۲ یا ۳ بامداد به خواب می‌رویم و هنگام صبح، ساعت ۶ یا ۷ با عجله به سرکارمان می‌رویم، تعجب می‌کنیم. به نظر می‌رسد که نویسنده که ساعت ۴:۳۰ صبح بیدار می‌شد، از بیشترما زمان خواب طولانی تری داشته.

از بین بردن موانع سرراه

بیشتر مردم هنگام مواجه با چنین چیزهایی، انجام آن‌هارا غیرممکن می‌دانند. بله، بدون شک چیزهایی هستند که انجام چنین کارهایی را سخت می‌کنند اما فکر می‌کنم دلیل اصلی، نخواستن بیشتر مردم برای بهتر کردن زندگی‌شان است. یک جامعه به طور کلی تنبل است و مردم دوست دارند که با جریان پیش بروند. البته نویسنده اشاره‌ای هم به شرایط فردی می‌کند: بله، من شرایط خاصی داشتم که مرا در این راه کمک کرد. برای مثال من فردی مجرد و بدون فرزند هستم و به همین خاطر کنترلی کامل برروی زندگی‌ام دارم، اما نکته اساسی این است که خودم این شرایط را برای خودم فراهم کردم.

به چیزهایی فکر کنید که همیشه شمارا پایین نگاه می‌دارند و مانع از رسیدن به چیزی می‌شوند که همیشه می‌خواستید اما به آن نرسیدید.

خود نویسنده مثلا به کارهایی مثل سیگار کشیدن، خوردن سبزیجات و این‌ها اشاره می‌کند اما به شخص گاه افرادی را می‌بینم که داشتن یک زندگی خوب و ایده‌آل را دوست دارند اما واقعا هیچ تلاشی برای رسیدن به آن نمی‌کنند و پول و دارایی‌شان را صرف همین چیزها مثل سیگار می‌کنند. به نظرم این روزها واقعا یک جای کارما می‌لنگد!

شرایط فیزیکی بدنتان کمک بسیاری می‌کند.

خوب باید بگویم که هدف این مقاله، چه تا اینجا چه در ادامه، تلاش برای زود بیدار کردن دیگران نبوده و نیست و تنها هدفش، یک راهنمایی کوچک برای تعیین اهداف و رسیدن به آن‌هاست. هفته پیش هم گفتم که باید بدنمان را بشناسیم و بدانیم که چطور رفتار می‌کند. از طرفی هم با برنامه‌هایی، کیفیت آن‌را بالا ببریم و کاری کنیم که خوابیدن و بیدار شدن برای‌مان آسان‌تر شود. مثلا افرادی را دیده‌ام که دست به هیپنوتیزم شخصی خودشان می‌زنند و خیلی سریع به خواب می‌روند. به عبارتی کنترل ناخوداگاهشان را به دست می‌گیرند. همه این‌ها اما زمانی صورت می‌گیرند که شما تلاش کنید بدنتان را بهتر بشناسید و از عواملی که آن را بهتر یا بدتر می‌کنند، نزدیکی یا دوری گزینید.

نویسنده اما اشاره به چیزهای کوچکی دارد که صرف چند هفته، ماه یا سال توانسته با آن‌ها زندگی‌اش را بهتر کند. مثلا از علاقه‌اش به ورزش، نداشتن استرس و این‌ها می‌گوید. اما من به‌شخص فکر می‌کنم آدم‌ها باید مغز و ژنتیکشان را بهتر بشنانسد، بعد برای خودشان چنین عادت‌هایی بسازند. مثلا برای خیلی‌ها شاد بودن، یک چیز ژنتیکی در آن‌هاست و برای خیلی‌ها کارهای بدنی واقعا یک ویژگی درونی است.  واقعا نمی‌توان چیز خاصی را نام برد تا همه آن‌را انجام دهند و بعد احساس خوبی کنند!

این snooze هارا فراموش کنید.

خوب این یک مورد واقعا حرف حقی است! این که آلارمی تعیین کنیم و بعد از چند ۱۰ دقیقه بیدار شویم، یک آسیب به خود است. اما این snooze فقط منحصر به آلارم نمی‌شود و به نوعی یک عقب انداختن محسوب می‌شود. به هرحال همان اول گفتیم که جوامع تنبل هستند و مردم دوست دارند همراه آن موج شوند. به عقب انداختن کارهاهم نوعی تقلید است که ما خودمان را قانع می‌کنیم که خوب است.

من خواب را دوست دارم، اما بدنم فقط به ۶ یا ۷ ساعت نیاز دارد.

بعد از این چالش، من دیگر عذری برای بیشتر خوابیدن نمی‌آورم و ترجیح می‌دهم که بیرون رفته و کارهای جالبی که در این دنیا وجود دارند را انجام دهم. چرا که وقتی من بمیرم، زمان زیادی برای خوابیدن دارم.

ساعت های کاری بیشتر.

قبلا گفتیم که نویسنده ساعت ۶ از خواب بیدار می‌شد. پس با این چالش، نویسنده دوساعت باارزش دارد که می‌تواند همین دوساعت را به کار اختصاص دهد. باید ذکر کنم که نویسنده، به کار در استارتاپ‌ها مشغول است و انعطاف پذیری زیادی در کار دارد. خوب حالا شما فرض کنید دوساعت از زمان خوابتان که بیشتر به کارهای غیرخلاقانه و صرفا سرگرم کننده اختصاص پیدا می‌کند، می‌گیرید و دوساعت زودتر که هنگام صبح است، مغز کارامدتر است و دنیاهم آرام و بی سروصداتر، بیدا می‌شوید. این‌طوری دوساعت وقت بیشتری دارید تا کارتان را انجام دهید و چون کارتان زودتر تمام شده، می‌توانید در ساعات عصر و بعد از کار، به کارهای مورد علاقه‌تان برسید. به نظرم این زمان‌بندی، برای محصلان تا حدودی می‌تواند مفید باشد!

پیام‌هایم را از سر راهم برمی‌دارم.

اما خود نویسنده در این ۲ ساعت چه می‌کند؟ او می‌گوید: معمولا من در این ۲ ساعت، به ایمیل‌هایم پاسخ می‌دهم و برنامه‌ای برای طول روز تعیین می‌کنم. داشتن یک صندوق خالی در ساعت ۶:۳۰ صبح، احساس واقعا خوبی دارد اما مهم تراز آن، متوجه شدم که اجباری به پاسخ دادن همه ایمیل‌ها و پیام‌ها ندارم. نویسنده البته در مورد فیسبوک و جواب دادن و چت کردن هم کمی توضیح می‌دهد اما اشاره اصلی‌اش دراین است که این موقع که به فیسبوک می‌روید، می‌فهمید که جواب دادن و خواندن نظرات، یک چیز واجب و ضروری نیست و دراین مدت اتفاق بدی برای بقیه نمی‌افتد.

زمانی بیشتر برای ورزش.

این ۲ ساعت چه‌ها که نمی‌کند! خوب، این مورد کاملا واضح است چرا که ما ورزش نمی‌کنیم چون کار داریم یا فکر می‌کنیم که کار داریم. همین ۲ ساعت اضافی اما می‌آید و اگر واقعا آدم بهانه تراشی نباشیم، می‌توانیم از این دو ساعت که در طول روز پخش می‌شود، نهایت استفاده برای ورزش و بدن سازی را ببریم.

نمایی جدید از دنیا.

دراین زمانه، گاهی اوقات تنها چیزی که من، این نویسنده و شاید شما بخواهید، ذره‌ای آرامی و سکوت است. این که راحت بیرون برویم و از طبیعت و زیبایی های اطرافمان که هنوز آلوده و پوشیده نشده‌اند، لذت ببریم. به‌هرحال من پیشنهاد نمی‌کنم که ساعت ۴:۳۰ بیدار شوید و ممکن است که خودم هم نتوانم چنین کاری کنم، اما تا جایی که به یاد دارم، گاه گاهی که این موقع‌ها بیدار شده‌ام، واقعا ارزشش را داشته.

بله، شما به اراده برای انجام این کار احتیاج دارید.

تک تک ما به خوبی می‌دانیم که یک چیز هرچقدر هم که خوب باشد، بدون اراده هیچ گاه قابل دستیابی نیست. وگرنه همه دوست دارند زندگی خوب و نزدیک به ایده‌آل شخصی‌شان داشته باشند. به‌هرحال اراده، یک خواست شخصی‌ است و هیچ چیزی تا خود فرد نخواهد، نمی‌تواند آن را بوجود بیاورد. تصمیم این مورد اما با خود شماست ولی به قول نویسنده، مطمئن باشید که اگر آن‌را بخواهید، هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی شمارا بگیرد.

1 thought on “درس‌هایی که از بیداری در ساعت ۴:۳۰ صبح گرفتم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *