درخت سکه ات کجاست؟
سراب شرکت هرمی
درخت سکه ات کجاست مطلبی است اندر احوال بازاریابی شبکه ای و حال و روز آن در جامعه امروز ایران، بقلم ✍ علی کیانی موحد که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم.
روایت اول
تلفن همراهم نزدیک ظهر زنگ خورد و نامی روی آن درج شد که شاید نزدیک به یک سال است حتی یک مسیج هم نداده. اینگونه تماسها همیشه خطرناک هستند. تلفن را جواب می دهم و بعد از نزدیک پنج دقیقه احوالپرسی و دیالوگ دیگه چه خبر، خبر اصلی به گوشم می رسد.
امروز کجایی؟
خونه، بیکار، چطور مگه؟ اتفاقی افتاده؟
خواستم دعوتت کنم یه قهوه باهم بخوریم.
خدا رحم کنه، کارت چی هست که بعد یک سال من قراره به قهوه دعوت شم؟
تو که خبرنگار ورزشی هستی، حتماً اسم باشگاه بادران رو شنیدی…
اجازه ندادم جمله اش تمام شود، با خنده گفتم: و حتما تو هم جزء بازاریابان شبکه ای بادران هستی و قرار هست به من لطف کنی و با این شرکت آشنام کنی؟
با تعجب گفت: از کجا حدس زدی؟
خندیدم و گفتم هنوز یک ماه نشده توسط یک دوست دیگه ای پرزنت شدم. ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مرسان. خداحافظی کردم و یک قهوه را هم از دست دادم.
روایت دوم
زمان: یک ماه پیش
مکان: دفتر یک کانون تبلیغاتی
به اسم پیشنهاد یک کار مشاوره، من را به دفتر تبلیغاتی کشاند و تا جایی که توانست از گلدکوئست بد گفت. به حدی که آرامش کردم و گفتم عزیز من، درسته خودم جز مخالفانش هستم اما شما خونسردیت رو حفظ کن تا سکته نکردی!
یک لیوان آب خورد و با حرارت بیشتر از نوع جدید بازاریابی صحبت کرد. اینکه رویای پولدار شدنی وجود ندارد و تمام فکر و ذکر شرکت به فروش محصولات تولید ایران است و در کنارش می توان درآمدی کسب کرد و …
چهل دقیقه بیشتر حرف زد و فقط سکوت کردم. سرانجام گفت: نظرت چیست؟
خندیدم، خیلی تلخ و گفتم: تا آخر عمر هم از نتورک مارکتینگ و بازاریابی شبکه ای حرف بزنی، نظر من عوض نمی شود. سیستم بیمار اقتصاد ایران راه رو برای این قبیل فعالیت ها باز گذاشته تا سرگرمی برای جوانان درست شود. نه محصولات تولیدی شما کیفیت دارد و نه سیستم بازاریابی تان با گلدکوئست متفاوت است. همان روش را کمی رنگ و لعاب داده و به اسم مجوز، در حال کلاه گذاشتن سر مردم هستید. خدانگهدار!
روایت سوم
زمان: سال 80
مکان: منزل یک همکلاسی
عصر تکنولوژی به پایان رسیده و درگیر عصر جدید هستیم…چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ فروختن تراکتور و سرمایه گذاری… ماشین مدل بالا… چند ماه نشده میلیونر می شوی… طرف مقابل تمام رویاهایی که می توانست بفروشد را روی میز قرار داد و راه ورود به این بهشت را خرید یک سکه یادگاری معرفی کرد.سکه ای که جهنمی برای بسیاری از هم نسلان من بود.
سالهاست که روش یکسان کلاه برداری شبکه ای در کشورمان باب شده و افرادی که مشخص نیست به کجا وصل هستند در حال مکیدن خون مردم هستند. جوانانی بی آینده که به دنبال پول بادآورده هستند و در کنار پول به آنها مهمانی و پارتی و سفر مختلط تعارف می شود و میانسالانی که در زندگی به جایی نرسیده و تمام داروندار خود را می فروشند تا برای آخر عمرشان اندکی آسایش بخرند.
سناریوهای تکراری که متاسفانه هنوز در جامعه به نظر روشنفکر و مدرن ما خریدار دارد و شرکتهایی که همانند قارچ با دریافت مجوز که مشخص نیست واقعی است یا خیر، مردم را بدبخت می کنند.
اگر می خواهی درختی پر از سکه داشته باشی، کافی است سکه هایت را زیر این درخت چال کنی و فردا صبح به آن سر بزنی… روباه مکار این حرف را به پینوکیو زد. پینوکیوی ساده نیز سکه هایش را کاشت و گربه نره از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. صبح شد، نه خبری از درخت سکه بود، نه سکه های چال شده و نه روباه مکار و گربه نره…
این سکانس سالیان سال در حال تکرار شدن است و پینوکیوهای واقعی هیچوقت درس نخواهند گرفت.
پ.ن: موافقان این سبک از زندگی هرچه می خواهند دلیل بیاورند که کارشان درست است بازهم من قبول نمی کنم چراکه نتورک مارکتینگ به معنای واقعی کلمه که در جهان صورت می پذیرد، زمین تا آسمان با کلاه برداری های شرکتهای هرمی متفاوت است…
منبع: کانال جامعه شناسی
در انتها دعوت می کنم «غده سرطانی به نام نتورک و بازاریابی شبکه‌ای» در مورد بازاریابی شبکه ای را نیز مطالعه کنید.
هر شخصی میتونه نظر خودش رو بده ادم هایی ک خواب باشنو نمیشه بیدار کرد شماهم فکر میکنی با نوشتن همچین مقاله هایی اسمی برای خودت دستو پا کنی نتورک برای همه هست همه ادم ها لیاقت نتورکر شدن و ندارن
سلام مرسی از نظرتون اما شرایط جامعه نشون میده که اوضاع نتورک چطوره. من و خانواده ام یکی از متضررین نتورک در ابتدای فعالیتش در ایران هستیم. با اون اوصاف جامعه مارگزیده از تناب سیاه و سفید هم می ترسد. هرچند که شخصاً اعتقاد دارم مدل بازاریابی شبکه ای یک مدل سوخته است که در اون عده ای فدا میشن تا عده ای سود کلان بدست بیارند.