همسایگان یا ما، کدام یک بهتر پارسی را پاس ميداريم؟!
فارسی زبانی هندواروپائی از شاخه هندوایرانی و زیرشاخه زبانهای ایرانی است. زبان فارسی، زبان رسمی کشور ایران و تاجیکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به 80 میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان حدود ۷ میلیون نفر پارسی زبان وجود دارد. در هندوستان و پاکستان نیز زبان فارسی تکلم می شود. در مجموع میتوان شمار فارسیدانان جهان را حدود 130 میلیون نفر برآورد کرد.
پیشینه کهن فارسی نو به ایران باستان باز میگردد. در ایران بدلیل تعدد خرده فرهنگ ها، گویش ها و لهجه های متعدد وجود دارد که از آن جمله می توان به گویش های لری، بختیاری، ملایری، سیستانی، بهبهانی، دشتی، لارستانی، شوشتری، دزفولی و لهجه های اصفهانی، یزدی، مشهدی، شیرازی، کرمانی و دیگر گویش ها و لهجه ها اشاره نمود. زبان عربی، کردی و ترکی هر یک به مناطق مشخصی از ایران اختصاص دارد.
اما اینکه کدام کشور از کشورهایی که زبان فارسی در آنها زنده و جاری است به حفظ و نگهداری ان احتمام بیشتری می ورزند
پارسی در پاکستان
چندی پیش مطلب جالبی در مورد پاکستان و نفوذ زبان فارسی در فرهنگ آن خواندم. پاکستان کشور جالبی در زمینه فرهنگ کهن ایرانی است. بخش بزرگ این کشور بلوجستان بزرگ باستانی و استان نیمروز ایران باستان است. سرود ملی این کشور تقریبا فارسی کامل است و فرهنگستان زبان پاکستان بسیار بهتر از فرهنگستان ایران کار کرده است. آنها خیلی درست و بهتر از ما زبان فارسی را بکار می برند. عبارت “شناختی کارت” برای نمونه معادل “کارت هویت” هست یا همان کارت شناسایی.
در پاکستان تا همین اواخر در مدارس فارسی تدریس می شد اما همانطور که گفته شد فارسی زدایی و ایرانیت زدایی دویست ساله غرب در غالب برنامه مدون و برخی کشورهای همسایه متاسفانه به پاکستان هم سرایت کرده و آنجا هم به بهانه نفوذ ایران، نفوذ شیعه و ایران هراسی سیاستهای ضد ایرانی و ضد زبان فارسی در حال پیاده شدن است. در افغانستان که مادر زبان فارسی و تمدن ایرانی هست این جریان شوربختانه بسیار قوی تر است!
باستانی پاریزی در کتاب پاریز تا پاریس نکات جالبی از چایگاه زبان پارسی در پاکستان آورده است که شما را به خواندن آن دعوت می کنیم:
در پاكستان نام هاي خيابانها و محلات اغلب فارسي و صورت اصيل كلمات قديم است. خيابان هاي بزرگ دو طرفه را «شاهراه» (به اردو: شاہراہ) مينامند، همان كه ما امروز «اتوبان» ميگوييم!
بنده براي نمونه و محض تفريح دوستان، چند جمله و عبارت فارسي را كه در آنجاها به كار ميبرند و واقعا براي ما تازگي دارد در اينجا ذكر ميكنم كه ببينيد زبان فارسي در زبان اردو چه موقعيّتي دارد و به قول معروف چه رُلي بازي ميكند.
نخستين چيزي كه در سر بعضي كوچهها ميبينيد تابلوهاي رانندگي است. در ايران ادارهي راهنمايي و رانندگي بر سر كوچهاي كه نبايد از آن اتومبيل بگذرد مينويسد: «عبور ممنوع» و اين هر دو كلمه عربي است، اما در پاكستان گمان ميكنيد تابلو چه باشد؟ «راه بند»! فارسي سرهي سره و مختصر و مفيد.
«حداكثر سرعت» را در آنجا «حداكثر رفتار» تابلو زده اند! و «توقف ممنوع» را «پاركينگ بند» اعلام كرده اند.
تاكسي كه مرا به قونسلگری ايران در كراچي ميبرد كمي از قونسلگري گذشت، خواست به عقب برگردد، يكي از پشت سر به او فرمان ميداد، در چنين مواقعي ما ميگوييم: عقب، عقب،عقب، خوب! اما آن پاكستاني ميگفت: «واپس، واپس، بس!» و اين حرفها در خياباني زده شد كه به «شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازههايي را كه ما قنادي میگوییم (و معلوم نيست چگونه كلمهي قند صيغهي مبالغه و صفت شغلي قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادي گفته اند؟) آري اين دكانها را در آنجا «شيرينكده» نامند!
از اسم روزنامههاي معتبر ميگذريم كه به نام «ستاره كراچي» و «آغاز» و «امروز» و «شيعه» و امثال آن منتشر ميشوند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» ميخوانيم، در آنجا «سامان» گويند.
سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتي كسي به ما لطف ميكند و چيزي ميدهد يا محبتي ابراز ميدارد، ما اگر خودماني باشيم ميگوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگي مآب باشيم ميگوييم «مرسي» اما در آنجا كوچك و بزرگ، همه در چنين موردي ميگويند: «مهرباني»! واقعا بهتر از اين تعبيري براي ابراز تشكر داريد؟
ما اصرار داريم كه بگوييم پارك فلان و پارك بهمان پارك نياوران را پلاك هم روي آن زدهايم. اما آنها بزرگترين پارك شهر خود را «جناح باغ» تابلو زدهاند.
آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده ميشود.
اين قطار سريع السير عليه ما عليه را در آنجا «تيز خرام» ميخوانند!
جالبترين اصطلاح را در آنجا من براي مادر زن ديدم، آنها اين موجودي را كه ما مترادف با ديو و غول آوردهايم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.
📚 از پاريز تا پاريس/ محمدابراهيم باستاني پاريزي / چاپ ششم، ١٣٧٠/صص ١٣٣و ١٣٤
پارسی در افغانستان
شوربختانه عده ای در افغانستان با ناآگاهی و نادانی ویرایش زبان فارسی را مقابل هوبت ملی افغانستان می بییند. برخی از این گروه ها تحت تاثیر تبلیغات بیگانه از جمله کشورهای عربی که سالها با میلیاردها دلار پول نفت عرب های افغان را پدید آورده بودند و تفرقه فکنی و بزرگ نمایی برخی قومیت ها بر آن شدند فارسی از افغانستان ریشه کن شود بخصوص دوره طالبان که مستقیما از عربستان و قطر حمایت مالی می گرفتند ترکیه پاکستان و امریکا هم مخفیانه حمایت می کردند. دنبال هویت ستیزی در افغانستان بودند. هنوز هم عده بازمانده نادان و حسود از آن دوران ضد زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و آریایی ملت افغانستان فتنه می کنند. آنها از واژگان فارسی و زیبا تبری می جویند مثلا واژه زیبای “دانشگاه” را بر نمی تابند یا یکی از مخالفان حتی از واژه “بازپخش” این طور یاد کرده:
اصطلاح (باز پخش) در زبان دری افغانستان و نزد مردم کشور ما قطعاً معمول و مفهوم نیست. و ما از اصطلاح (تکرار یا تکراری) که از هزاران سال در کشور ما و در بین مردم ما معمول است هیچ بدی ندیده ایم که آنرا به دستور ایرانی ها (باز پخش) بسازیم. با تأسف زیاد که پشتون های ما هم گرفتاز این پروپاگند ایران شده اند و آنرا در پشتو هم به (بیا څلی) ترجمه نموده اند که گناهیست بس بزرگ
ملتی که از تاریخ و ریشه خود بیگانه باشد باید هم دچار چنین داوری نادرست شود. اول آنکه پالایش زبان فارسی را از واژگان غیر فارسی پروپاگاندای ایران می داند! دوم آنکه واژه عربی “تکرار” را هزاران ساله می داد در حالیکه واژه دوباره و چندباره اصل پارسی است و تکرار عربی وارداتی بعد از حمله عرب وارد شده و “بازپخش” مختص برنامه تلویزونی است. جماعت گمراهی هنوز در افغانستان ضد هویت هزاران ساله خود هستند افغانستان مهد زبان پارسی و خاستگاه فرهنگ ایرانی است و آنها نمی توانند هویت ملت خراسان بزرگ را عوض کنند. هر از چندگاهی عده ای مزدور از سازمان اطلاعات امنیت پاکستان و کشورهای عربی و گاها ترکیه در افغانستان به بهانه های واهی ضد ایران و ضد فرهنگ و زبان ایرانی که البته مال خود ملت افغانستان نیز هست تظاهرات به راه می اندازند. آنها هر گونه تاثیر فرهنگی از جانب ایران را هجوم فرهنگ بیگانه می پندارند!
داوود مرادیان استاد دانشگاه کابل و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک افغانستان، در نشست بینالمللی زبان فارسی و چالشهای فراروی آن بیان می دارد:
یکی از چالش های ما در افغانستان گسترش زبان انگلیسی و تلاشهایی است که صورت میگیرد تا انگلیسی زبان علمی و رسمی افغانستان شود. فارسی ستیزی دیگر چالش بزرگ ما است؛ به طوری که اگر ما در محفلهای علمی از برخی واژههای فارسی (مانند «دانشگاه») استفاده کنیم، دچار ۹ ماه محرومیت خواهیم شد. یکی دیگر از این چالشهای جدّی، انحصارطلبی تهران است؛ تهران، خواسته یا ناخواسته زبان فارسی را تبدیل کرده به زبان ملّی ایران که این، موجب شده زبان یک حوزه تمدنی بزرگ، تبدیل شود به زبان ملّی قلمرو جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران.
در همین باره، نجیب بابر، شاعر افغانستان گفته است:
پارسی زبانان افغانستان از ۲ برادر بزرگ خود رنج میبرند؛ یکی پشتونها، که فارسی ستیزی میکنند و دیگر، ایرانیان که زبان فارسی را تنها از آنِ خود میدانند. چالش دیگر نیز این است که ما در افغانستان از دیگر فارسی زبانان بیخبر هستیم؛ چرا که فارسی زبانان تبدیل شدهاند به جزیرههایی پراکنده و دور از هم. امروز در سمرقند، صحبت کردن به زبان فارسی جرم است و بسیاری در ایران شاید ندانند که در ازبکستان به فارسی زبانان چه میگذرد.
متاسفانه دولت ایران همچنان اولویت سیاست خارجی خود را در مرزهای غربی و جنوبی قرار داده است. مشکلی که در همه حکومت های ایران از عهد باستان تاکنون بوده است. کشورهای حوزه زبان پارسی مثل ایران، تاجیکستان و افغانستان باید یک فرهنگستان مشترک زبان پارسی دایر کنند تا تغییرات زبانی با توافق همه آنها باشد.
منابع:
- ویکی پدیا
- www.iranbild.com
مطلب جذاب و ارزشمندی بود.
متأسفانه به نظر میرسد توجه جکومت و دولت ایران به همسایگان شرقی و همزبان، کمتر از حد مورد انتظار است و این موضوع، موقعیتهای زیادی را از ایران سلب کرده است.
درود بر شما جناب برجی، احسنت کاملاً همینطور است.